معنی از طوایف زردپوست

لغت نامه دهخدا

زردپوست

زردپوست. [زَ] (ص مرکب، اِ مرکب) یکی از نژادهای پنجگانه است و مردم چین، ژاپن، هندوستان، چین و تبت و مغول ها از این رسته اند. نژاد اصفر. ج، زردپوستان. و رجوع به زرد و اصفر و نژاد زرد شود.


طوایف

طوایف. [طَی ِ] (ع اِ) طوائف. ج ِ طایفه. رجوع به طایفه شود.
- طوایف پشتکوه، از ایلات کرد ایران و از طوایف متعدد ترکیب یافته است. جمعیت آن چهل هزار خانوار که محل سکونتشان جنوب کرمانشاه، رودخانه ٔ سیمره دزفول، بین النهرین است. در منطقه ٔ این طوایف جنگلهای بلوط انبوه یافت میشود. و رجوع به پشتکوه شود.
- طوایف فارس، ییلاق آنها در کوه نارو میانه و بلوک میمند و فرابا و صیمکان و میمند است. زندگانی آنها از گوسفند و بز و خر است. و رجوع به فارس شود.


ملوک طوایف

ملوک طوایف. [م ُ ک ِ طَ ی ِ] (اِخ) ملوک الطوایف:
کنون ای سراینده فرتوت مرد
سوی گاه اشکانیان بازگرد...
بزرگان که از تخم آرش بدند
دلیر و سبکسار و سرکش بدند
به گیتی به هر گوشه ای بر یکی
گرفته ز هر کشوری اندکی
چو بر تختشان شاد بنشاندند
ملوک طوایف همی خواندند.
فردوسی.
بدین نامداران جوینده کام
ملوک طوایف نهادند نام.
فردوسی.
که او از ملوک طوایف به گنج
فزون است و زو بینی از رزم رنج.
فردوسی.
ارسطاطالیس... گفت مملکت قسمت باید کرد میان ملوک تا به یکدیگرمشغول می باشند و به روم نپردازند و ایشان را ملوک طوایف خوانند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 97). ایزد عز ذکره مدت ملوک طوایف به پایان آورده بود تا اردشیر را آن کار بدان آسانی برفت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 97). بعد از آن چون اسکندر رومی دارابن دارا را قمع کرد و ملوک طوایف پدید آمدند... (فارسنامه ابن البلخی ص 19). اردشیربن بابک... ملوک طوایف را برداشت. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 20). اسکندر چون ملوک طوایف را ترتیب کرد... (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 58).
چو ز اسکندر آمد به روم آگهی
که عالم شد از شاه عالم تهی
ملوک طوایف به هر کشوری
نشستند و گیتی ندارد سری.
نظامی (اقبالنامه چ وحید ص 263).
فصل سوم در ذکر ملوک طوایف بیست و دوتن مدت ملکشان سیصد و پنجاه سال. (تاریخ گزیده چ لندن ص 11). چون اسکندر از دار دنیا رحلت می کرد جهان برملوک طوایف بخش کرد. (تاریخ گزیده ایضاً ص 100). سی سال در جنگ ملوک طوایف بود تا جهان او را مهیا شد. (تاریخ گزیده ایضاً ص 105).و رجوع به شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 1922 و مدخ قبل و اشکانیان و ترکیب ملوک طوایف ذیل ملوک شود.

فرهنگ عمید

زردپوست

کسی که پوست بدنش زردرنگ است، از نژاد زرد،


طوایف

طایفه

فرهنگ معین

طوایف

(یِ) [ع. طوائف] (اِ.) جِ طایفه.

مترادف و متضاد زبان فارسی

طوایف

طایفه‌ها، اقوام، تیره‌ها

فرهنگ فارسی هوشیار

طوایف

جمع طایفه

معادل ابجد

از طوایف زردپوست

793

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری